سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوش امدید....

یک روز دوباره می آیم : این جمله را خودش گفت.


گفت که روزی می آید اما نگفت چه روزی!


او که قلبم را شکست و رفت روزی دوباره می آید.می آید و به منی که خسته و بی جانم ، جانی


دوباره می دهد و دوباره خاطرات شیرین با هم بودنمان را زنده می کند،


می آید و دوباره خاکستر عشق را در دلم شعله ور میکند.


 به انتظار آن روز نشسته ام تا دوباره بیاید و به این قلب شکسته ام


سر و سامان دهد. می آید تا دوباره عاشقانه بر روی گونه مهربانش بوسه بزنم و دوباره به او


بگویم که دوستت دارم ای بهترینم. بیا که بدجور دلم هوای تو را کرده است… بیا که با یک دنی


ا محبت و عشق و یک عالمه دلتنگی و درد دل به استقبال تو خواهم آمد.


بیا که عشق بدون ما عشق نیست ، این دنیا بدون ما زیبا نیست.


او دوباره می آید تا شبهای تیره و تارم بعد از مدتها ستاره باران شود و


مهتاب مثل گذشته عاشقانه شبهای مرا نورانی کند.


به عشق آمدنت این روزهای تلخ بی تو بودن را با همه غم ها و غصه ها


و گریه هایش سپری میکنم تا دوباره روزی بیایی و به منی که خسته از


زندگی ام نفسی دوباره دهی. یک روز دوباره می آیم : این جمله را خودش گفت.


می آید و مرا عاشقتر می کند و آن لحظه است که دوباره من امیدواربه


زندگی می شوم و خوشبختی را در زندگی ام تضمین می کنم.


بیا عزیزم ، با اینکه قلبم را شکستی اما همچنان درهای قلبم همیشه به روی تو باز است، این قلبم به نام


تو و تا ابد برای تو هست. بیا و دوباره اسیر قلب بی طاقت من شو ، بیا وارد همان قلبی شو که


خودت آن را شکستی و  ویرانه کردی .. این ویرانه قلبم را که خودت با دستهای خودت ویرانه


کردی آباد کن و دوباره مرا که همان کویر تشنه و بی جانم را  از باران عشقت سیراب کن.


یک روز دوباره می آیم :::: آری خودش گفت که روزی دوباره می آید.


می ترسم از عشق تو بمیرم اما روزی که تو می آیی را نبینم.


می ترسم آنقدر به انتظار بنشینم و نیایی و آخر سر دیگر مجالی برای دیدار با تو نباشد.


می ترسم از آن روزی که تو خواهی آمد و من دیگر نیستم..


آن لحظه هست که می فهمی از عشق تو مرده ام… آری از عشق تو مرده ام.


پس تا خون در رگهایم جاری است و جای قلبم  در نبود تو خالی است برگرد.


[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/10/14 ] [ 9:46 صبح ] [ مبینالطیفی ] [ نظر ]